همه ما درامر ها ساعت ها پشت ساز تمرین میکنیم تا به سطح ایده آلی از ناوابستگی دست پیدا کنیم، ولی همیشه به خاطر حوصله سر بر بودن تمرین های ناوابستگی خیلی زود از آن ها زده میشویم. این تمرین یا به اصطلاح چالش به ما کمک میکند تا ما به میزانی از ناوابستگی که کاربردی و ضروری هست، دست پیدا کنیم و توانایی این رو دارد که خیلی زود خودش را در نوازندگی ما نشان بدهد. مدت ها پیش جمله ای از دیو وکل شنیدم که من رو متاثر کرد و باعث شد خیلی به حرف ایشون فکر کنم، “ممکنه شما خودتان بدانید که پالس کجا هست و بدانید که دارید روی پالس میزنید ولی لزوما شنونده در ذهن شما زندگی نمیکند که او هم از پالس شما با خبر باشد – پس سعی کنید شما به شنونده پالس رو بدهید.”
برداشتی که من از حرف ایشون میکنم این هست که بعضی وقت ها به نظر خود ما درامر ها، چیز هایی که مینوازیم کاملا در تایم و پالس مشخصی قرار دارند ولی اگر از زاویه ی دیگری به این موضوع نگاه کنیم، میبینیم که مغز ما مسئولیت تمامی این اتفاقات رو بر عهده دارد و تنها عضوی است که وظیفه تحلیل آنها را هم عهده دار هست، پس با قاطعیت نمی توانیم به عضوی اطمینان کنیم که به خودی خود کار خودش را مورد ارزیابی قرار میدهد.
ضرورتا شنونده هم پالسی که ما می شنویم رو نمی شنود، به هر حال یک شنونده از اتفاقات درون ذهن ما بی خبر هست، پس به جای اینکه این اختلاف رو بیشتر بکنیم، می توانیم با مشخص کردن پالس بر روی های-هت (فوت هت – با پا) این سوء تفاهم رو برای همیشه بین خودمان و شنونده برطرف کنیم. ما به انواع مختلفی قادر هستیم که این پالس رو مشخص کنیم، می توانیم از نت سیاه استفاده کنیم، از چنگ یا آپ بیت و یا حتی فوت اسپلش (ه صورت باز و بسته) استفاده کنیم.
نویسنده : مایک جانستن
مترجم : سینا نجفلو
منابع : مجله مدرن درامر – مجله ریتم
نوازندگان درامز ایران
بهار ۱۳۹۴