مصاحبه پیش روی شما با تیتر ” دیریم تیاتر یا نمایش درام” با مایک مانجینی درامر گروه پروگرسیو متال Dream Theater توسط آقای Heinz Kronberger و Ingo Baron انجام شده و درمجله Drums& Percussion در شماره مارچ/آوریل 2014 به چاپ رسیده است. از آنجایی که یکی از پر بیننده ترین مطالب سایت ایرانین درامر،ترجمه مصاحبه با توماس لانگ بود (که نزدیک 6000 مطالعه کننده داشته است)، تشویق به ترجمه این مصاحبه شدم. در این مصاحبه با چهره زمینی یکی از سوپردرامرهای حال حاضر دنیا آشنا میشوید که نشان دهنده وجه انسانی نوازندگان در این اشل میباشد. امیدوارم ترجمه این مصاحبه مورد توجه طرفداران گروه Dream Theater و Mike Mangini قرار بگیرد.
بیوگرافی مایک مانجینی:
مایک مانجینی که از پنج سالگی نوازندگی راشروع کرده ، درکلیه سبکهای موسیقی اعم از کلاسیک، جز تا اسپید متال تجربه گسترده ای دارد. او با گروه های بیشماری همکاری داشته ، چندین بار نامزد دریافت گرمی بوده ،چندین بار “سریعترین درامر جهان” شناخته شده و بعنوان “کلینیسین برتر” در اکثر فستیوال های درامزسراسر دنیا شرکت داشته است. بعلاوه تا سال 2010 در کالج بارکلی در بوستون تدریس میکرده. بعد از یک آدیشن شورانگیز با سلاطین پرگرسیو متال “دریم تیاتر” وی جانشین مایک پورتنوی میشود. قبل از آن مایک مانجینی با استیو وای (1996 تا 2000) ، (Extreme (1994-1996 , Annihilator (1993), James La Brie نوازندگی میکرده است.
“دریم تیاتر” یا “نمایش درامز”؟
پس از جدایی مایک پورتنوی از سلاطین پروگرسیو متال در گروه دریم تیاتر ،کمتر آدیشنی اینقدر در افکارعمومی جلب توجه کرد…… همانطور که میدانید برنده مسابقه مایک منجینی بود.
تقریبا بیش از دو سال هست که مایک مانجینی بعنوان عضو ثابت با حقوق برابر دستی بر آتش کسرمیزانهای نامانوس و آهنگ سازی های حماسی این گروه دارد. به حدس و گمان های بازگشت مایک پرتنوی به گروه خیلی راحت و با اعتماد به نفس پاسخ میدهد: ” ما یک گروه منسجم هستیم که در مسیر خاص خودمون پیش میریم.”
چیزی که صلاحیت مانجینی را برای این منسب تایید میکند ، چیزیست که در تمامی کلینیک های دور دنیای وی نیز میبینید: تکنیک مجذوب کننده ، سرعت مفرط و ناوابستگی در دستها و پاها، و از همه مهم تر درک موسیقیایی استثنایی .
مایک تمامی اینها را در مصاحبه اختصاصی پیش رو که در کارلسروهه با او انجام دادیم، توضیح میدهد.
– در آلبوم اخیر دریم تیاتر برای اولین بار تو هم در تولید و آهنگ سازی نقش داری. اینکه اسم آلبوم رو “Dream Theater” گذاشتید؛ آیا این یکجور بیانیه هست ؟
– بله، اینطور فکر میکنم. البته که نمیتونم از طرف تمام بچه های گروه نظر بدم، ولی از دید من بچه ها در آلبوم اخیر تا جایی که امکانش هست خالص و یکدست هستند. درحقیقت ما یک واحد تنیده شده و چفت هستیم. وقتی نوبت به من میرسه، وظیفه من اینه که همکاری بقیه رو به پیش ببرم- ضمن اینکه جلوی خودم رو بگیرم. در نهایت هدف اصلی نتیجه کلی کار هست و نه اینکه شخص من نتی رو اضافه کم یا عوض کنم. این به هیچوجه هدف من نیست. بطور مثال وقتی دونفر آهنگساز کنار هم میان تا با هم چیزی رو خلق کنن، من خودم رو کنار میکشم ولی باز هم کارشون رو به جلو میبرم. از این منظر آلبوم اخیر دریم تیاتر با خودش و رویکردش بسیار رو راست هست، بدون کمترین انحرافی. بعقیده من دلیل اصلی که اسم البوم “دریم تیاتر” هست همینه. البته همونطور که گفتم، فقط میتونم نظر خودم رو بیان کنم.
– چطوری با هم کار میکنین؟ چه کسی ایده های اصلی رو میده؟ برای جنبه های ریتمیک تو مسئول هستی؟
– بیشترین ایده ها از برداشت کلی ای هست که گروه داره و میخواد به اون سمت حرکت کنه: بطور مثال وقتی ما یک قطعه پر انرژی لازم داریم، با هم میشینیم و یکی مینویسیم. مثلا جان (پتروچی- گیتار) برای نمونه ،ایده ای رو که داره روش کار میکنه ، یا قسمت هایی از ایده اش رو و یا حتی ایده کلی کار رو میاره وسط. دفعه بعد جوردن (رادس- کیبورد) ایده اش رو برای یک قسمت همراه خودش داره. تقریبا همگیمون اینجوری کار میکنیم. تمام این ایده ها رو انبار میکنیم یک طرف و هر بار که لازم داشته باشیم ازشون استفاده میکنیم. بقیه چیزها از تمرین بوجود میان – ولی همونطور که گفتم، همیشه یک ایده تقریبی برای نوع آهنگی که داریم کار میکنیم وجود داره.
– با پارت هات چطوری کار میکنی؟
– در کل همیشه دو روش مختلف دارم: گاهی وقتها از دید آهنگساز به پارتهام نگاه میکنم و گاهی اوقات خود ساز درامز و عملکردش در قطعه مهمترین نقش رو بازی میکنه. تابحال نشده که دموی آهنگی از خودم رو برای بچه ها بذارم و اونها بگن “اوکی. این آهنگ برای گروه خوبه.” از اونجایی که باقی بچه ها به وضعیت کلی آهنگها عادت دارن، خودشون مشکلی ندارند. ولی برای من با اینکه روی سازهای دیگه هم میتونم آهنگسازی کنم کمی سخته. در این زمینه من هنوز دارم یاد میگیرم. وقتی موضوع اصلی درامز نوازی هست جهت یابی من در وحله اول از طریق موقعیت، نتها، صدا دهی و کلیت آهنگ هست. از روی همین ها از سنجها و طبلهام استفاده میکنم – به هر حال بعضی بم و بعضی های دیگه زیر کوک شدند. مثلا وقتی پتروچی یک نت زیر رو در یک خط مینوازه، اکثرا جاییه که من روی اسنیر میرم – البته نه همیشه. من بسیار دقیق به کار بچه ها گوش دادم و اینجوری برام ممکن شد که بداهه نوازی کنم. بعدش ایده های بدست اومده رو به تنهایی یا با همکاری بچه ها پرورش دادم. خیلی از این ایده ها رو که با هم ضبط کرده بودیم در نهایت در آلبوم میشه شنید. به همین دلیل آلبوم کاراکتر آلبوم زنده رو داره. با این حال روزهایی رو هم داشتم که فقط “روز درامز” بود و من فقط به خط درامز رسیدگی میکردم. ولی در نهایت اون کارهایی رو که با هم درآورده بودیم از همه بهتر جواب دادند. من خیلی خوش شانس بودم که میتونستم به راحتی چیزهای درست رو بداهه نوازی کنم. حتی خوم هم الان تعجب میکنم!
– ولی جوری شنیده میشه که انگار پارتهای خودت رو کاملا آهنگسازی و ارکسترسازی کردی…..
– آره. درست میگی. چیز زیادی ندارم که به این تعریف تو اضافه کنم (خنده). اینجور چیزها رو خیلی خوب بلد نیستم توضیح بدم. بیشتر بلدم درامز بزنم (خنده).
– توی کنسرت زنده چطوریه؟ پارتهات رو توی سرت داری یا از نت و پارت نوشته شده استفاده میکنی؟
– در کل از هرچی دم دستم باشه در سطوح مختلف استفاده میکنم .به نظر من فایده خاصی نداره که هزار بار قطعه رو به تنهایی گوش بدی. لااقل به من کمک نمیکنه که آهنگ رو یاد بگیرم. در واقع من به آهنگها درپس زمینه ها ایی که سرم شلوغه گوش میدم. مثلا موقعی که دارم تمرین میکنم، یا موقعی که در حال تکرار تمرین تکنیک روی درام ست هستم، و یا موقعی که سرم با بچه هام گرمه. البته که حواسم به بچه هام هست (خنده). بعد از گوش دادن شروع میکنم به شمارش قطعه ها و از طریق تجسم کاملا در مغزم جاشون میدم. یک موقع هایی هم بصورت کتبی چیزهایی رو یاداشت میکنم، تا دقیقا بدونم با چند قسمت سروکار دارم. گام بعدی چارت اصلی هست: البته این چارت به تنهایی برای چیزهایی هست که باید بر رویشون تمرکز داشته باشم. در غیر این صورت فقط اطلاعات اضافی خواهم داشت (خنده)!
– آره، حقیقاتا میشه اینو گفت…..
– مثلا نرم افزار “Jamit” رو در نظر بگیر. این نرم افزار خیلی بدرد بخور هست و باعث میشه کلی در وقت صرفه جویی بشه. با این نرم افزار ضمن اینکه آهنگ رو میشنوی، نت هاش رو هم میبینی . تازه میتونی صدای لاین های مختلف رو ببندی – با این حال نت ها نمایش داده میشن. گاهی وقتها هم نتهای کیبورد رو دستم میگیرم و سعی میکنم بفهمم جردن چی تو کله اش بوده. اینکار بعضی وقتها خیلی سنگین میشه چون این آدم کلا از سیاره دیگه ای اومده (خنده)! وقتی اون و پتروچی اینجور ریتمهای عجیب رو مینوازند، میخوام کاملا ببینم که دارن چکار میکنن. بعدش دیگه از طریق سازم جهت گیری میکنم. برای همین هم هست که اصولا وقت زیادی لازم دارم تا این آهنگ ها رو یاد بگیرم – و واقعا منظورم “یادگرفتن” و “روی درامز پیاده کردن” هست: من نصف درام پارت های مایک پورتنوی رو با چپ میزنم و نصف دیگه رو با راست. این مستقیما به کلید آهنگهای نوشته شده برمیگرده: وقتی کلید تغییر میکنه، من هم منشا صدا هام رو تغییر میدم و برای همین باید کلی زحمت متحمل بشم. اگه من یه ست درامز معمولی میداشتم و قرار بود آهنگهای قدیمی این گروه رو بنوازم، طوری که مایک این کار رو میکرد، مطمئنن خیلی وقت لازم نداشتم. گه گاهی هم این کار رو میکنم. مثلا برای قطعه “Metropolis Part I” فقط چند روز فرصت داشتم چون این آهنگ رو در روزهای آخر توی لیست اجرا گذاشتیم. ولی این یک چیز کاملا متفاوت هست با اینکه من بخوام تمامی ریزه کاری های یک قطعه رو بشناسم و آهنگ رو “مال خود” کنم. این کار حقیقاتا وقت لازم داره.
– خودت استایلت رو چطور توصیف میکنی ؟ بطور مثال بیش از دو دهه هست که “اوپن هندد پلی اینگ” جزو نوازندگی تو هست …..
– تمام اینها برای من در وحله اول مستقیما به موسیقی ربط پیدا میکنه: مثلا این های هتم صدای زیری داره و اون یکی صدای بمی میده. یکی از راید هام خیلی سنگینه و اون یکی خیلی سبک. اینکه توی یک درام کلینیک اینهمه لوازم داشته باشی خیلی هم راحت نیست. ولی اگر دقیق نگاه کنی، تمام این لوازم مقصود موسیقیا یی خودشون رو دارن. وقتی در حال آماده کردن خودم برای یک تور هستم، برای خودم مثلا با پروتولز یک خط کلیک مخصوص میسازم که با شو ویدیوایی تور کاملا همزمان و همگام هست. این کار رو برای پارت موسیقی بقیه نوازنده ها هم انجام میدم. اگه من در این زمینه کاملا قابل اعتماد عمل کنم، زندگی برای هم گروهی های من آسون میشه. برای همین، بطورکلی برای هر کسی که با من کار داره ،در دسترس هستم: مهندسین نور یا ویدیو ؛ تکنسین گیتار و یا موزیسین ها. فرقی نمیکنه. درسته که کار زیاد و سختی هست ولی ارزشش رو داره.
– برای اینکه اینهمه چیز رو توی سرت نگه داری، برای بدن و ذهنت چکار میکنی؟
– خوب. من اخیرا پنجاه ساله شدم و بدنم اینجا و اونجا کم میاره. چندوقت پیش وقتی داشتم یه پشه رو از روی دخترم می تاروندم، چنان احمقانه پام پیچ خورد که تا یک هفته شل میزدم. روی یکی از زانو هام هم مشکل داشتم که با عمل جراحی حل شد. ولی جالب اینجاست که الان جفت پاهام بی مشکل هستند. با این حال من باید هر روز ورزشم رو با کش و وزنه انجام بدم. این اتفاق در حقیقت زنگ بیداری رو برای من به صدا درآورد تا بیشتر به بدنم برسم. همین امروز هم تمرین هام رو انجام دادم ( به سمت چمدون میره و کش های ورزشی اش رو در میاره). این تمرین کار با دابل بیس درام من رو هم حمایت میکنه. عین این تمرین رو هم برای دست هام دارم. یک وقت هایی مثلا حین دست دادن با کسی دستم شدیدا درد میگیره. برای اطمینان خاطر از اینکه موردی اتفاق نیوفته دستهام رو بانداژ میکنم. البته وقتی میرم روی صحنه بانداژ رو باز میکنم و همه چیز خوبه و برام مهمه که همینجور خوب هم بمونه. خیلی مهمه که من تمرینات کششی ام روبطور مرتب انجام بدم. قبلا فقط برای اجرا اینکار رو میکردم و اونهم فقط برای پاهام. مهم اینه که آدم کل بدنش رو برای این کار آماده نگه داره. من دیگه اون بچه دیوونه که قبلا بودم نیستم (خنده).
– تو در یک خانواده موسیقیایی بزرگ شدی. آیا پیش زمینه کار امروز تو از همون دوران هست؟
– فکر میکنم همینطوره. فکر میکنم اینکه من پشتکار دارم، مشق هام رو انجام میدم و دایم حضور دارم از همین موضوع نشآت میگیره. حمایت خانواده ام امروزه هم یک رول بسیار بسیار بزرگی در زندگی من بازی میکنه. اگر بعلت انجام ندادن مشق های خونه خراب کنم هیچ عذرخواهی ای جایز نیست. من تا جایی که میتونم زحمتم رو میکشم.ما همیشه خونه شلوغی داشتیم، خصوصا در آخر هفته ها. از سروکول هم بالا میرفتیم، ورزش و بازی میکردیم ، پیانو میزدیم و….
– اینا به ریشه ایتالیایی تو هم مربوط میشه؟
– آره. مخصوصا غذا و خوردنی (خنده).درسته.
– کارت بعنوان مدرس در Berklee چطور بود؟
– از سال 2010 بیخیالش شدم.
– میدونم. قبل از اینکه بیای بیرون چطور بود؟
– اینقدر چیزها دارم که برات تعریف کنم. مخصوصا در کالج کلی موزیسین درجه یک داشتیم و من این امکان رو داشتم که در دانشکده های مختلف شخصا کلی چیز یاد بگیرم. من عاشق درس دادن هستم: ارتباط با هنرجو ها باعث میشه دایما راه های جدیدی رو بری، چون هر متدی برای همه یکسان عمل نمیکنه. این مسئله باعث شد که همواره بدنبال متدهایی بگردم که کارایی داشته باشند. دی وی دی جدید من “The Grid” (از هادسون موزیک) به این مسایل میپردازه. در این دی وی دی موضوع اصلی اینه که بصورت علمی به بداهه نوازی نزدیک بشیم – و این نه فقط برای درامز. این خیلی مهم بود، چون در برکلی در واقع یک سیستم درست برای بداهه نوازی وجود نداشت. راستش این ایده خیلی وقت بود که توی سرم میچرخید،چون خودم خیلی سال بود که باهاش کار میکردم. فیلم “د گرید” در حقیقت یک مستند از این چالش علمی برای نزدیک شدن به بداهه نوازی هست: هر چیزی که میتونید بنوازید در یک صفحه خلاصه میشه.
– این موضوع رو باید بیشتر توضیح بدی ……
– بطور مثال موضوع اینه که باید خیلی سریع یک چیزی رو یاد بگیری. وقتی قرار باشه چیزی بنوازی که جوابگو باشه ؛هرچیزی. این رویکرد در این مورد خیلی کارآیی داره. موضوع سر اینه که با کمترین امکانات یک بداهه نوازی معقول تحویل بدی.
– این یعنی با اینکه دیگه در برکلی تدریس نمیکنی ولی با موضوع آموزش و طرح تمرین سروکله میزنی؟
– بله، دقیقا. این کار بمن کمک میکنه نوازندگیم رو گسترش بدم. به هر حال برای من روشنه که من هم همه چیز رو نمیتونم بنوازم. بهمین علت با دیدن دیگر نوازنده ها در آدیشن دریم تیاتر برای من آشکارشد که بقیه چه توانایی هایی دارند که من اصلا ندارم (خنده). به هر حال همه نقاط قوت خودشون رو دارند. من احترام عمیقی برای هر کسی که تمرین کرده و تکنیک خاصی رو به حد اعلا رسونده قائلم. از طرفی اینجور مسائل باعث میشن خودم رو بهتر آماده کنم. موضوع این نیست که مستقیما با کسی رقابت کنیم بلکه صحبت سر اینه که از مسایل الهام بخشی مثل این، جهت ایجاد انگیزه در خودمون بهره برداری کنیم.
– در حقیقت “روش کار” موضوع اصلی هست؟
–دقیقا. برای من هیجان انگیزه که آروم بمونم و کارم رو به بهترین شکل ممکن ارائه کنم.
– تو بیش از دو سال هست که با دریم تیاتر همکاری داری و قطعا شایعه ها رو شنیدی که “بالاخره یه روز مایک پورتنوی برمیگرده” و تو فقط “جانشین” اون هستی. در طرف دیگه این گروه با آلبوم اخیرش خیلی تغییر کرده و با هم رشد کرده.
– معتقدم که دوره مایک پورتنوی 100 درصد با این بند به آخر رسیده – 100 درصد. ما الان یک گروه منسجم هستیم که به جلو میره و من رو کاملا به یک عضو ثابت قبول کردند. ما در گروه همدیگه رو به جلو میبریم.
– آیا این در یک گروهی که هرکدم سلطان بلامنازعه سازش هستید ممکنه؟
– مطمئنا. درجا زدن اصولا کار من نیست. من تمرین میکنم و دائما به جهات جدید حرکت میکنم. ما میتونیم امروز کاملا بر روی موسیقی تمرکز کنیم و اجازه نمیدیم مسائل حاشیه ای حواسمون رو پرت کنه. بطور مثال من با بخش تجاری گروه اصلا کاری ندارم. اینجوری میتونیم مرزهای موسیقیایی گروه رو گسترش بدیم؛ نه بصورت انفرادی، بلکه کاملا گروهی. حالا اگر روزی به هر دلیلی درامر دیگه ای بخواد جای من بشینه باید بتونه پارتهای مایک پورتنوی و من حقیر رو بنوازه. بعلاوه باید به این نوع موسیقی بطور کامل ایمان داشته باشه و پارتها رو طوری اجرا کنه که به اجرای زنده امروز ما بخوره. این موضوع خیلی ربطی به کاری که مایک پورتنوی در زمان خودش میکرد نداره. از طرفی این کار، کار هرکسی نیست.
– لااقل در حال حاضر نیست…..
– مشخصه. به هر حال معلوم نیست که بچه های دیگه چی تو سرشون میگذره. ولی در نهایت جو امروز در دریم تیاتر کاملا تغییر کرده و گروه دیگه گروه سابق نیست. این دوتا رو دیگه نمیشه با هم قیاس کرد.
– شنیدم وقتی تو یک قطعه رو تمرین میکنی، این کار رو با سرعت پایین،سرعت متوسط و سرعت بالا انجام میدی…..
– آره. در نرم افزارهای جدید به راحتی میتونی تمپوی آهنگ رو تغییر بدی. این کار رو از چند جهت انجام میدم، ولی دلیل اصلیش اینه که میخوام پارتهای مایک پورتنوی رو به درام ست خودم ترجمه کنم. اصلا کار ساده ای هم نیست. اینگار با یک زبان دیگه طرف هستی. با یک درام ست معمولی کار خیلی آسون تر میشد. ولی من باید تغییراتی ایجاد کنم و دنبال روش جدیدی بگردم. اینطوری همون پارت رو مینوازم ، ولی خوب، روی درام ست خودم. این وسط تمپوی پایین خیلی نقش مهمی ایفا میکنه چون ،بالاخره اون وسط باید بتونم نفس هم بکشم (خنده).
– توی کلینیک ها برات سخت نیست که همون آهنگها رو روی درام ست کوچکتر بنوازی؟
– این خودش یک چالش هست، ولی چالش مثبت. بعضا میخوای روی چیزی بزنی که اصلا اونجا نیست (خنده). اینجور چیزها اتفاق میوفته! درست بلعکس این مورد هم اتفاق میوفته: وقتی از کلینیک برمیگردم و با دریم تیاتر میشنم پشت کیت خودم (خنده).
– آینده ات رو چطور میبینی؟
– خوووووووب….ما میتونیم همین الان بریم توی استودیوو شروع کنیم به نوشتن موسیقی جدید و پنج سال دیگه بیایم بیرون! ما همگیمون کلی مطلب برای ارائه داریم. در حال حاضر هرکدوم از ما روی آیفونمون بیشتر از شصت تا ریف یا ایده برای آهنگ جدید داریم. فکر میکنم تا الان فقط از دو تا از این ایده ها استفاده کردیم. تازه دائم هم به این ایده ها اضافه میشه.
– تو بیشتر استودیو رو دوست داری یا اینکه با اجرای زنده بیشتر بهت خوش میگذره؟
– هردوتاش. توی اجرای زنده احساس سلامتی میکنم: عرق میکنم و واکنش تماشاچی ها رو احساس میکنم؛ وقتی انعکاس نورافکن های استیج روی درامزم میوفتن خیلی حال میکنم. اینجور موقع ها دوباره میشم همون پسرکی که مجذوب درامز هست؛ وحقیقاتا یک جور سفر به کودکی خودم رو تجربه میکنم. بهمین علت هم اون زمان کالج رو رها کردم و به یک بند پیوستم. دقیقا به همین دلیل. هیچ دلیل دیگه ای وجود نداشت. کار توی استودیو چیز دیگه ای هست – ولی من هردو شون رو دوست دارم.
– گرچه وقتی که تور دارین ، تو میبایست بیش از صد بار همون آهنگ ها رو بزنی….
– بله. کاملا درسته. ولی به هر حال تقریبا غیرممکنه که یک شو دریم تیاتر رو از ابتدا تا انتها بدون سوتی بزنی. دریم تیاتر کلی قطعه پیچیده داره که حتی اجازه نداره یک ضرب اینور اونور بزنی. اگه سوتی بدم کارم تمومه. اینجا باید تمرکزم خیلی بالا باشه. بهمین علت دریم تیاتر پیچیده ترین و پرچالش ترین گروهی هست که تا بحال باهاش کار کردم. از طرفی کار با مثلا استیو وای (Steve Vai) هم برای من یکجور آماده سازی برای این کار محسوب میشد – اونجا هم کار تکنیکی و از لحاظ چهارچوب چفت و منسجم بود. ولی در حال حاضر چیزی که برام وزنه بیشتری داره “کمال” هست.
– برام تعریف کن که یک روز کاری مایک مانجینی چطوریه؟
– اول از همه از خداوند مهربون تشکر میکنم که بیدار شدم. جدی میگم! بعدش حسابی گرسنه ام و به یک قهوه قوی و سیاه احتیاج دارم. بعدش نوبت صبحانه و یاداشتهای روزانه ام هست. بعضی وقت ها هم نصف شب بیدار میشم و به کارهایی که فردا باید انجام بدم فکر میکنم. مثلا: همه چیز رو بسته بندی کردم؟ چیزی رو جا نذاشتم؟ – افکار خیلی متفاوت، از لوازم درامز بگیر تا بازنشستگی. ولی حقیقاتا شکر گزارم که خانواده ام در خونه هستن. بعدش میرم سراغ لپ تاپم تا ایمیل های مهم رو جواب بدم. در همین حال سعی میکنم چند تا تمرین کششی هم انجام بدم. زیر میز کارم هم پدال گذاشتم تا بتونم حین نوشتن یه مقدار تمرین هم بکنم. گاهی وقت ها، روزهای اول هفته اصلا حال و حوصله کار روی آهنگ جدید رو ندارم. میدونی ، یه موقع هایی دیگه زیادیه! اینجور موقع ها تمرین های خودم رو انجام میدم. بعدش دیگه نوبت فراگیری قطعه ها میرسه. حقیقاتا این کار خیلی زحمت داره. بعدش نوبت نهار میرسه و دوباره “ارتباطات” که بیشتر درمورد کلینیک ها و تجهیزات و… هست . به این ها اضافه کن وقتهایی رو که برای رسانه ها ، تجارت و تولید با دریم تیاتر دارم. کلا باید حواسم باشه که سرنخ رو گم نکنم. البته باید مسائل خونه رو هم به این ها اضافه کنی. بعلاوه من خیلی موسیقی گوش میدم و سعی میکنم این موسیقی ها رو بشمرم. با این حال کلی وقت برای بچه هام میذارم. بعد از شام دوباره میرم سراغ ایمیل ها و یا کار با پروتولز (Pro Tools). همونجور که میبینی روزهای من طولانی هستند.
– وقتی توی تور هستی خیلی تفاوتی نمیکنه، نه؟
– نه، لااقل در مورد “ارتباطات” هیچ تفاوتی نمیکنه. کلا مشکل اینجاست که دیگه مثل گذشته 8 ساعت وقت برای تمرین نداری که بشینی پشت ست و تمرین کنی. پس باید تصمیم بگیرم که اون سه ساعت – سه ساعت و نیمی که برای تمرین دارم رو چطوری استفاده کنم. باید تمرکز کنم ؛ تمرین قطعه یا تمرین درامز.
– در حال حاضر بغیر از دریم تیاتر پروژه جانبی دیگه ای هم داری؟
– در این زمینه مطمینا در آینده اتفاقاتی خواهد افتاد. درحال حاضر شغل من اینه که درام کلینیک بذارم و با دریم تیاتر تور برم. همزمان هم باید به فکر سلامتیم و توانایی هام باشم ، آهنگ های جدید یاد بگیرم، حرکات کششی انجام بدم، بفکر بدنم باشم و سالم غذا بخورم و…. این کارها بعضی وقتها خیلی سخت میشه. اضافه بر این ها اگر فرصتی پیدا کنم حتما آهنگ های خودم رو خواهم نوشت.حالا چه این آهنگ ها رو در دریم تیاتر استفاده کنم و چه اینکه برای پروژه سولوی خودم؛ بموقعش خواهیم فهمید. فعلا یه چیزهای در این زمینه دارم.
– چه چیزی تو رو هنوز هم مجذوب پروگرسیو متال میکنه؟ چرا تو مثلا موسیقی کلاسیک رو دنبال نکردی؟
– خوب، اونموقع ها که آلبوم Boston رو خریدم پشت بندش Led Zeppelin II به بازار اومد. از طریق این دوتا آلبوم یه چیزی با من صحبت کرد. یکجور ندای بیدارباش برای کل زندگیم. موسیقی کلاسیک برای من به اندازه کافی قوی و پر صدا نبود و اون “متجاوز بودن” رو در خودش نداشت. از طرفی هوی متال هم اون ظرافت مورد نظر من رو نداشت – همینطور به اندازه کافی ملودی هم نداشت که برای من خیلی مهمه. ولی حالا همه اینها رو دارم: دریم تیاتر ظرافت، ملودی های قوی و Aggression (متجاوز بودن) رو با هم داره. شاید واقعا اتفاقی نیست که من الان با دریم تیاتر هستم (خنده). در نهایت به این دلیل من موسیقی کلاسیک رو دنبال نکردم. ممکن بود من بازیکن حرفه ای هاکی روی یخ بشم؛ اون زمان این مسئله هم همونقدر من رو مجذوب خودش کرده بود. ولی با قد و هیکل من میبایست خیلی بازیکن آب زیر کاه و خشنی میشدم تا بتونم روی یخ گلیم خودم رو از آب بیرون بکشم (خنده). برای اینکه از پس کسی که از من گنده تر هست بر بیام ،باید خیلی قوی تر باشم. ولی نهایتا به هاکی روی یخ اینقدری علاقه ندارم که بخوام بهش بچسبم. زندگی روحانی هم خیلی از من دور نبود: خانواده من از خداشون بود که من کشیش بشم. ولی این کفش اصلا پای من نمیرفت (خنده). معتقدم اگر من امروز کارم رو خوب انجام بدم و بتونم این کار رو درست منتقل کنم ، همونقدر در قلوب رخنه میکنم که اگر کشیش میشدم. در نهایت خیلی چیزها میتونستم بشم ولی یه چیزی منو به این سمتی که امروز هستم سوق داده.
ترجمه و تدوین : علیرضا طباطبایی – بهمن ماه 1394